میدونی چرا هی وقت واسه درس خوندن کم میاریم

میدونی چرا هی وقت واسه درس خوندن کم میاریم .مطلب رو بخون تا بفهمی!

کاملیا  اروم در اتاق مشاور و برنامه ریزی کنکور را زد .

- بفرماید داخل.

- سلام ... برای برنامه ریزی کنکور....

- سلام ....خواهش میکنم .... بفرماید بنشینید.

خانم مشاور کشوی میز را باز کرد و یک تقویم بزرگ بیرون اورد و گذاشت روی میز.

- اسمتون عزیزم ؟

- کاملیا.....

- بار اولت کنکور شرکت می کنی ؟

- بله خانم .

- خب عزیزم ، چند تا سوال می پرسم ، دقیق جواب بده تا بتونم یه برنامه خوب برات تنظیم کنم.

کاملیا سرش را به نشانه تایید تکان داد و گفت : « چشم خانم»

 کارنامه دیپلم همراهت هست ؟

کاملیا در کیفش را باز کرد. از داخل پوشه کارنامه بیرون اورد. از روی صندلی بلند شد و به دست خانم مشاور داد.

خانم مشاور با انگشت عینکش را روی بینیش جا بجا کرد . نگاهی به نمرات 13 ، 14 ، 15 انداخت.

- شاگرد .... متوسطی هستی . نظر خودت چیه ؟

کاملیا کمی مکث کرد و گفت : « اره .... ولی باور کنید ... حق من بیشتر از اینه ، دبیرها باهم لجن !

- عزیزم ... جمعه ها چه کار می کنی ؟

- جمعه ها... استراحت می کنم ... اخه باید خستگی یه هفته از تنم برون بره. رو درس خوندن هم نمی تونم تمرکز کنم .

خانم مشاور کل جمعه های تقویم را با خودکار خط زد . به این ترتیب 313 روز از سال باقی ماند.

- عزیزم تعطیلات تابستانی رو چکار می کنی ؟

- تابستون.... از گرماش متنفرم ! اصلا نمی تونم توی اون هوای گرم رو درس تمرکز کنم!

خانم مشاور با خودکار تمام تعطیلات تابستان را خط زد. فقط 223 روز باقی ماند

خانم مشاور یک نگاهی به سرو صورت کاملیا کرد و گفت :

- چقدر وقت صرف ارایش می کنی ؟

- یک ساعت .... اره همون یک ساعت.

خانم مشاور یک حساب سرانگشتی کرد و 15 رو از سال را خط زد . 208روز از سال باقی ماند.

- چقدر وقت برای خوردن غذا در روز می کنی ؟

- خب .... روزی 2 ساعت .

به این ترتیب خانم مشاور 30 روز دیگر را خط زد. پس 178 روز باقی ماند.

- توی روز دیگه چه کارهای می کنی ؟

- خب ... با تلفن حرف می زنم ، اس ام اس میدم . اخه من یه ادم اجتماعی هستم . روزی 2 ساعت.

خانم مشاور یک بار دیگر با خودکار 30 روز دیگر را روی تقویم خط زد. 148 روز باقی مانده .

- امتحاناتت چند روز طول می کشه ؟

- فکر کنم ... 35 روز.

خانم مشاور 35 روز دیگر را خط زد . 113 روز از سال باقی ماند.

- چند ساعت در روز میخوابی؟

کاملیا گفت :حدود 6 ساعت

خانم مشاوره 90 روز دیگر را خط زدو 23 روز دیگر باقی ماند

نگاهی به کاملیا کرد و ارام گفت :

- تعطیلات نوروز و رسمی .... ؟

- خب ... نمی تونم رو درس تمرکز کنم !

خانم مشاور با عصبانیت تمام تعطیل رسمی های روی تقویم را با خودکار خط زد. به این ترتیب فقط 1 روز از سال باقی ماند.

خانم مشاور در حالی که خودکار را بین انگشتان دستش فشار می داد . گفت :

- فقط یک روز از سال مونده !

که کاملیا وسط حرفش پرید و گفت :

- اخ ... خوب شد یادم افتاد . روز تولدم یادم رفته بود!

- چی ....

کاملیا نگاهی به صورت برافروخته خانم مشاور کرد وبا صدای ارام گفت :

- اخه ... اخه چه توقعی از من دارید ؟! تو روز تولدم درس بخونم !